جدول جو
جدول جو

معنی دله مرز - جستجوی لغت در جدول جو

دله مرز
(دَ لَ مَ)
دهی است از دهستان اورامان، بخش زراب، شهرستان سنندج. واقع در 26هزارگزی، جنوب خاوری زراب کنار رود خانه زراب، با 231 تن سکنه. آب آن از رود خانه سیردان و چشمه است. راه آن مالرو و صعب العبور است و پل آجری سنگی قدیمی دارد. اکثر اهالی این ده درویش هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لَ لَ مَ چُ)
دهی از دهستان رودپی بخش مرکزی شهرستان ساری، واقع در 14هزارگزی شمال ساری و دوهزارگزی باختری راه شوسۀ ساری به فرح آباد. دشت، معتدل، مرطوب و مالاریائی و دارای 300 تن سکنه. آب از رود خانه تجن. محصول آنجا غلات، برنج، پنبه، صیفی و کنف. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(تَ لَ / لِ رَ)
کرم البری. انگور جنگلی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به این دو کلمه و جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 244 شود
لغت نامه دهخدا
(دَهْ مَ)
پارچۀ سفت بافته را گویند و ده مر عبارت از آن است که تانی آن پانصد تان باشدو پارچۀ ده مر سفت بافته است. (لغت محلی شوشتر)
لغت نامه دهخدا
(لَ هََ)
دهی از دهستان ای تیوند که در بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع است و 180 تن سکنه دارد. سکنۀ این ده از اولاد قبا وچادرنشین میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دله رج
تصویر دله رج
فرد خارج از صف
فرهنگ لغت هوشیار
ملایم، آب نیم گرم
فرهنگ گویش مازندرانی
مرزهای موربی که در انتهای هولی مرزها زده می شود تا آب را
فرهنگ گویش مازندرانی
راه میان بر
فرهنگ گویش مازندرانی
ردیف میانی
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی ابزار درتراشیدن قاشق چوبی، وسیله ای برای بیرون آوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
۲اندوه، غصه، عقده ۲آرزویی که در دل مانده باشد، آرزوی بر آورده نشده، عقده ی دل
فرهنگ گویش مازندرانی
مرگ جوجه در حالت جنینی
فرهنگ گویش مازندرانی
پرده ی نازک بخش داخلی پوست برخی درختان مانند توت و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی
بن سمان
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان میاندورود ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
از مکان های تاریخی تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
تپه های خاکی و دیوارچه مانند که به عنوان مرز بین کرت های
فرهنگ گویش مازندرانی
اسبی که در خرمن کوبی دایره وار بچرخد
فرهنگ گویش مازندرانی
جوجه ای که در حالت جنینی بمیرد
فرهنگ گویش مازندرانی
مرزهای بزرگی که قطعات زمین را از هم جدا کند و محل آمد و رفت
فرهنگ گویش مازندرانی